خدایا
دستانم خالی اند ودلم غرق در آرزوها...
یا به قدرت بی کرانت دستانم را توانا گردان...
.یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن...
دست بر شانه هایم میزنی تا تنهایی م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی
بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد
وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلودارم .
من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت نگران ، تو به اندازه تنهایی من شاد بمان
نرو تنهام نزار با درد و غم هام / اگه چه دلخوری از خیلی حرفام
به قرآنی که ازسایش گذشتم / به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام