هنوزم صدات میاد تو گوشم هی
بارِ خاطراتی که رو دوشمه…
هنوزم فکر میکنم به رابطم
هنوز هر شب به فکر و یادتم!
هنوزم منتظرم برگردی… به نبودم نگو عادت کردی!
هنوزم میخوام کنارم باشی…
حق نداری که بری تنها شی!
ای وای! الان داغی نمیفهمی!
برگرد برگشتنت سخت نیست…
الان داغی نمیدونی؛ که من میمیرم از دوریت…
هنوزم حس میکنم دستاتو
وقتی میدانم روزی تف می اندازی به روی اوکه برایت مثل من نیست ونمیشود...اری برو...امامن چشم انتظارت هستم
امشب ... دلم واسه داشتنت ... پر که نه...
پرپر میزنه ... !!!
برگرد پیشم
واسه بودنت و بغل کردنت...
اینکه سرمو بزارم رو شونت و تو دستاتو فرو کنی لای موهامو بگی...
فقط مال خودمــــــــی ...
حالم بد نیست غم کم می خورم
کم که نه! هر روز کم کم می خورم
آب می خواهم، سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی ؟ آفتاب
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجد
گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد
تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت
آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد
بیرون زده ام تا پدرم پرده ی شب را
کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد
خمخانه بیارید که آن باده که باشد
در خورد خماریم به پیمانه نگنجد
میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا
جای دگر این گریه ی یمستانه نگنجد
مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش
با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد
تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر
سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد
در چشم منت باد تماشا که جز اینجا
دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد
دور از تو چنانم که غم غربتم امشب
حتی به غزل های غیربانه نگنجد
در دوری لذتیست که در با هم بودن نیست!چون در با
هم بودن ترس از فراق است و در دوری شوق
دیدار...
نمیخوام باور کنم که ندارمت.....
من تو رابه دلم قول داده ام, نگذاربدقول شوم…
بگو سرگرم چی بودی که اینقدر ساکت و سردی
خودت آرامشم بودی خودت دلواپسم کردی
ته قلبت هنوز باید یه احساسی به من باشه
چقد باید بمونم تا یکی مث تو پیدا شه
تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست
تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست
سلام ای ناله ی بارون سلام ای چشمای گریون
سلام روزای تلخ من هنوزم دوستش دارم
سلام شب های دل کندن هنوزم دوستش دارم
نمی دونی تو این روزا چقد حالم پریشونه
دلم با رفتنت تنگ و دلم با بودنت خونه
خراب حال من بی تو نمی تونم که بهتر شم