یکى هم بیاید؛ این حرف هاى مانده در گلو را، بیرون بکشد از من... همیشه، بغض توجیه خوبى براى "خفگى" نیست..وای دارم خفه میشم نمیتووونم گریه کنم.
یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم !روح نفرین شده ای در قفس تن دارم/در رگ و مویرگم درد به خود می پیچد.تو ولی فکر بکن قلبی از آهن دارم !ساکتم، حرف ولی پشت سکوتم کم نیست.بسته لب هام، نخ صبر به سوزن دارم بیخودی سعی نکن درد مرا درک کنی.این جنون را توی این شهر فقط من دارم !قطره ای بودم و مرداب شما حبسم کرد.به زمین می روم آخر تب رفتن دارم !حیف! فریاد مرا بغض به یغما برده.یک بغل حرف، ولی محض نگفتن دارم
دردداره حرفایی ک بغض میشن توگلوت و مجبوری حرفی نزنی وفقط اشک ازچشمات مث بارون بباره..دردداره فریادهایی ک توسکوتت تحویل همه دادی وآروم پشت کردی به همه و گفتی من خیلی خوبم حالم خووبه..ولی ازاینجامیخوام دادبزنم وبلندبگم..وجداناً حاالم بده خیلی بد
کاش می شد نوشت
تمام حرف هایی را که بغض شدند
ولی بر گونه جاری نشدند
کاش می شد
.
.
.
آنچنان سوزانم!
که نگاهم هر احساسی را به آتش می کشد!
آنچنان محزون ، آنچنان غمگین
که صدایم بغض سنگ را می شکند
همیشه دقیقآ وقتی پر از حرف هستی
وقتی بغض میکنی
وقتی دآغونی
وقتی دلت شکسته
دقیقا همین وقتا
انقدر حرف داری که فقط میتونی بگی …
.
.
.
تو رفتی
و اینها می مانند تا ابد
یک آه
یک بغض لعنتی
و یک سوال بی جواب
آیا هنوز هم گاهی دلت برایم تنگ می شود؟
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند!
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی
.
.
.
وقتی تو نیستی
من میمانم و لحظه هایی که با بغض میگذرند
باران که می بارد دلم برایت تنگ می شود
راه می افتم بدون چتر
من بغض می کنم ، آسمان گریه
.
.
.
بگذار بگویم عزیزم
بغض که می کنی نازنین
گریه ام می گیرد
خنده ات که بگیرد
حالم از همیشه بهتر است
می بینی زندگی ام را !
به دلت بند است بند دلم
.
.
.
کاش میشد نوشت
تموم حرفهایی که بغض شدند
و بر گونه جاری نشدند