با تو بودن را دوست دارم
تو میدانی بی تو ماندن را مرگ میدانم باز هم
تو میدانی برایت قصه میگویم
برایت شعر میخوانم و این بهانه ای عاشقانه است
تو میدانی در نگاه سردی ،در طنین صدای لرزانی
موج تمنائی نهفته است
تو میدانی روزها از پی هم میگذرند
ناله ای میشنوم صدای ِخواهش ِعاشق قلبیست
تو میدانی و گهگُداری این اندیشهء سنگین
از ذهن من میگذرد
آن چیست که تو آن را نمیدانی؟
تو میدانی آری آری ،تو میدانی
که میپرستم من تو را
بی تو زنده نمی مانم
موج بی آرامم
اشک بی فرجامم
خسته از خویشم
بی تو من می میرم
بی خبر بگذاری
گر از این بیشم
چه کنم با تو اگر
که مدارا نکنم
چه کنم در غم تو
به تو حاشا نکنم
چه بگویم که مرا
نبود ذوق سخن
به که گویم که دلم
شده بی تو مونس من
تنها دلیل زندگیمی نباشی میمیرم بی تو
جایی نمیرم وای چه دلگیرم از دنیا سیرم
بی تو میمیرم بی تو میمیرم بی تو میمیرم
چشمامم بستم خسته ی خسته ام
با عکسات اینجا تنها نشستم
تو رو ندارم هی بد میارم
دلم گرفته از روزگارم
چشمامم بستم خسته ی خسته ام
با عکسات اینجا تنها نشستم
تو رو ندارم هی بد میارم
دلم گرفته از روزگارم
بعضی حرف ها رو نمی شه گفت
باید حس کرد
چون کلمات قادر به وصف نیستند
مثل: بی تو می می میرم
بذار همه دنیا بدونن بی تو میمیرم
پای عشقت جونمو میدم برا عشقت عمرمو میدم
بذار همه دنیا بدونن بی تو میمیرم
وقتی باشی غصه خاموشه توی دنیام غم فراموشه
تو نباشی غمه بی پایان بزار دستاتو تو دستام همدم شبهام
تهیه کننده : تیک سان