مدتهاستـ کہ دیگر شب،شب نیست..!
همآن ادامه روز است... کمے تاریکتر ساکتـ تر💫 و بی نهایت غمگین تر..!
بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد
اتفاق تازه ای نیست!!
دوباره دل تتگت شدم...
خالی از هیاهو
خالی از دغدغه
آرام...
بی دل
آری
بی دل...
تنها هزینه اش همین است
بیا که بی هم
به آنجا برویم...
این روزها دلم برای همه چیز تنگ شده
خودم هم نمی دانم چه می خواهم
فقط می دانم دلم تنگ شده
شاید برای تو باشد
اگر تو می دانی
بیا...
شاید خوب شدم ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ،
ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤــــﯿﺪ ،
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ !
ﮔﺎﻫﯽ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒـــﺮ ﮐﺮﺩ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ،
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪﯼ ، ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ !
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ،
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...
ﺗﺎ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨــــﺪ ...
کابوس میبینم …
از خواب بر می خیزم تا به آغوشت پناه بیاورم
افسوس...
از یاد برده ام که از نبودنت به خواب پناه برده بودم
شب است…
کلنجار میروم با خودم با دلتنگی هایم با قلب له شده ام با غرور شکسته ام
سراغش را بگیرم…نگیرم…بگیرم…نگیرم…
نزدیک صبح است.. دل را به دریا زدم…
مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد