غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم
بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ، تصویری مثل آن نقاشی دیروز تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ، تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ، نه خاطره ای از گذشته ، خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان
اگر نیستم؛ مطمئن باش که هنوز بی قرارت نشدهام. من اگر دلم برای تو تنگ شود، میآیم و حتی برای ده دقیقه کنارت می نشینم. به انداره ی یک سلام کنارت مکث میکنم، به قدر یک استکان چای وقتت را می گیرم و مجبورت می کنم تا تو هم دلت
حس عجیبیست ... نمیدانم زنده ام یا ... نفس میکشم اما به سختی ... هوای دلم ابریست ... اگر از عشق برایت نوشتم و یا دوستت دارم ... بی خیال باشد . دیگر نخواهم نوشت ... تو اما بدان که تمام مرا به تاراج برده ای خوش باش اما دنیا
چقدر شیرین است دیدنِ دو نفره هایتان لابلای این شلوغ بازارِ رابطه ها! در عصری که تعهد برایش تعریف نشده، بمانید برای هم... لطفاً! تا سالها بعد وقتی برای فرزندتان قصه ی شب میگویید داستانِ رسیدنتان را بشنود نه بلاتکلیفی نه عشق های بی سر و ته!