♥♥♥ اشعار ناب عاشقانه ♥♥♥
ﺩﺧﺘﺮﻙ ﺧﻨﺪﻩ ﻛﻨﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﭼﻴﺴﺖ
ﺭﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺭ
ﺭﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﻛﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻣﺮﺍ
ﺍﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﺗﻨﮓ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﺮ
ﺭﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻭ
ﺍﻳﻨﻬﻤﻪ ﺗﺎﺑﺶ ﻭ ﺭﺧﺸﻨﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺩ ﺣﻴﺮﺍﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ
ﺣﻠﻘﻪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﺍﺳﺖ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﺧﺘﺮﻙ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭﻳﻐﺎ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ
ﺑﺎﺯ ﺩﺭ ﻣﻌﻨﻲ ﺁﻥ ﺷﻚ ﺑﺎﺷﺪ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺷﺒﻲ
ﺯﻧﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻧﻈﺮ ﻛﺮﺩ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺭ
ﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﻧﻘﺶ ﻓﺮﻭﺯﻧﺪﻩ ﺍﻭ
ﺭﻭﺯﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﻭﻓﺎﻱ ﺷﻮﻫﺮ
ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﻫﺪﺭ
ﺯﻥ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﻧﺎﻟﻴﺪ ﻛﻪ ﻭﺍﻱ
ﻭﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺣﻠﻘﻪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﻭ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺗﺎﺑﺶ ﻭ ﺭﺧﺸﻨﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ
ﺣﻠﻘﻪ ﺑﺮﺩﮔﻲ ﻭ ﺑﻨﺪﮔﻲ ﺍﺳﺖ
♥♥♥ اشعار عاشقانه کوتاه و زیبا ♥♥♥
زهی صبحی! که او آید
نشیند بر سر بالین
تو چشم از خواب بگشایی
ببینی شاه شاهانی!
♥♥♥ اشعار ناب عاشقانه شهریار ♥♥♥
بسکه در جان نزار و
چشمِ بیدارم تویی
هر که پیدا میشود از دور،
پندارم تویی
آنکه جان میبازد و
ســر در نمیآری، منم
وانکه خون میریزد و
سر بر نمیآرم، تویی
♥♥♥ شعر ناب عاشقانه کوتاه ♥♥♥
خوش برآمد آن گل صدبرگ من
سبزتر شد سبزه زارم اندکـی
صبحدم آن صبح من زد یک نفس زان نفس مـن برقرارم اندکی
♥♥♥ شعرهای عاشقانه زیبا و کوتاه ♥♥♥
یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ
از دوریت چو شام غریبان گرفتهایم
از در گشادهروی چو صبح وطن درآ
♥♥♥ شعرهای عاشقانه زیبا ♥♥♥
دور یا نزدیک راهش می توانی خواند
هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست
زندگی راهی است
از به دنیا آمدن تا مرگ
شاید مرگ هم راهی است
راهها را کوه ها و دره هایی هست
اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست
هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست
هیچ راه بازگشتی نیست
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است
آه ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ آیا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ آیا یک نفس دیگر توانی ماند؟
نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست
باز باید رفت تا در تن توانی هست
باز باید رفت
راه باریک و افق تاریک
دور یا نزدیک
♥♥♥ شعر عاشقانه کوتاه برای همسر ♥♥♥
یـا رب! تـو مرا مـژدهٔ وصلی برسان
برهانم از این نوع و به اصلی برسان
تـا چنـد از این فصـل مکــــرر دیدن
بیـرون ز چهـار فصل، فصلی برسان