عکس نوشته وقتی تو نیستی

من نه عاشق بودمو نه محتاج نگاهی که بلغزد بر منمن خودم بودم و یک حس غریبکه به صد عشق و هوس می ارزیدمن خودم بودم و دستی که صداقت می کاشتگر چه در حسرت گندم پوسیدمن خودم بودم و هر پنجره ایکه به سرسبزترین نقطه بودن وا بودوخدا می داندسادگی از ته دلبستگی ام پیدا بودمن نه عاشق بودمو نه دلداده گیسوی بلندو نه آلوده به افکار پلیدمن به دنبال نگاهی بودمکه مرا از پس دیوانگی ام می فهمید...

عکس نوشته تو نیستی که ببینی

هرگز از مرگ نهراسیده‌اماگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود.هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینی‌ستکه مزدِ گورکناز بهای آزادیِ آدمیافزون باشد.جُستنیافتنو آنگاهبه اختیار برگزیدنو از خویشتنِ خویشبارویی پی‌افکندن ــاگر مرگ را از این همه ارزشی بیش‌تر باشدحاشا، حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.

عکس نوشته وقتی تو نیستی

دلتنگی های آدمی را،باد ترانه ای می خواندرویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیردو هر دانه ی برفیبه اشکی ناریخته می ماندسکوت سرشار از سخنان ناگفته استاز حرکات ناکردهاعتراف به عشق های نهانو شگفتی های بر زبان نیامدهدر این سکوت حقیقت ما نهفته استحقیقت تو و من